هنوز بارون میاد
شمعای قلبی قلبی زرد رو چیدم
کیکش
شمع سی سالگی
کادوهاش
تولد پرستو رو با تاخیر
تو خلوت کوچیک خودم و مامان برگزار می کنیم
مقواهای آبی و طلایی هپی برزدی
امیدوارم یک کوچولو خوشحال شه .
اما خودم
نمی دونم چرا
مثل تخم مرغی ام که از طبقه ی صدم یک برج
بلند
بدون هیچ مانعی اومده کف آسفالت
من چرا بهارا خل میشم
تابستون رو می خوام رگ بزنم
پاییز رو ابرام
و زمستون وحشی
چرا؟
خب اینجا جای ما نیست
من خیلی ساله میگم
درباره این سایت