شب ها و روزهای زیادی 

بین زمین و هوا

تو دنیای خودم بودم 

خیلی تو دنیای خودم بودم 


عاشق نبودم 

یعنی بودم 

پر هامو در آورده بودم

بال زده بودم

اما تو یک گوشه نشسته بودم 


شکسته بود 

اما من به زخمام افتخار می کردم 

آدم‌ معمولی بودم


دکور اتاق صورتیمو تغییر می دادم

عکس می زدم به در و دیوارش


یک کنج درست کرده بودم

با چهرازی

با شب های روشن

با صدای شاملو


از دنیا جدا میشدم از ادما

از خودم از همه چی


پرستو رفته بود 

جاش پیدا بود

ارومیه و تهران و هرجا می رفتم

نمی شد

نمی تونستم بمونم

نمی تونستم نرم. 


فکر کردم دیگه کسی تو دلم نمیشینه

چون دلم احتیاجی نداشت بگرده

انتظار بکشه

پیدا کنه. 


یک روز صبح بیدار شدم 

گفتم بسه 

کلی وقته دلبری نکردی

خیال 


بیا شب های روشن باش

بیا شب یلدا باش

بیا چهرازی باش


بیا بلند شو 


و بعدش اتفاقا افتادن

من از عشق بیشتر دفاع کردم 

بیشتر از چارچوبام گذشتم 

بیشتر فکر کردم خوشبختی سهم  همه ماست 


گفتم سخت نگیر

نگرفتم 

الان که اسم سیل میاد 

انگاری می فهمم یعنی چی 

یعنی تو نشستی 

بعد یکهو کنده میشی

بلند میشی

دیگه یادت نمیاد از کجا کنده شدی

فقط دنبال دست آویزی هستی که هرجایی نری


این هرجایی نرفتنه

هر کاری نکردنه

هر جوری نبودنه


شاید نجاتت بده غرق نشی

اما من غرق شدم. 


نه کسی رد نبود

بد نکرده بود

بد نمی کرد


اما همیشه باید بدونی چیا زجرت میدن 

چیا باعث میشن دلت بخواد نباشی

چیا کمکت می کنن هرجا نری. 

عشق مثه باده

مثه سیله

یک آنه

یکهو میگی خودشه

و اون لحظه قلبت تاپ تاپ می کنه


میری که بری و دست و پا نمی زنی

اما تو حتی اگه غرقم بشی

جنازتو آب به جایی می رسونی

اگرم زنده باشی

نگاه می کنی

با خودت میگی

من کی ام

این‌جا کجاست

این جا چه خبره 

قراره چی بشه 

یکم سفیر سرگردون میشی

بعد 

اگه نتونی برای خودت هدف گرم و روشنی پیدا کنی

دوباره به دریا می زنی

شاید رسیدی به نقطه ای که بودی


اما موج مسیر تورو حفظ نیست

اون لحظه احساس می کنی جا زدی

خیال می کنی ایراد داری

خیال می کنی سبک شدی

خیال می کنی خالی شدی

خیال می کنی هیچ چه کلمه ترسناکی. 


روزا شلوغ 

شب ها شلوغ 

و تو راه میری و سکوت میپیچه به تنت

گمی

گیجی

کم داری انگار

تاریکیه

تشنگیه 


اینه که دوباره شل میشی

دندونات بیشتر رو هم فشار میارن

پتو رو خیلی دوست داری

و خواب رو

دلتنگی پیچک میشه گل میده تو قلبت

گل اشک رو چشات


نه می خوای

نه می تونی

نشونش بدی. 


دلت برای همه تنگه و برای هیچ کس تنگ نیست . 


دلت میخواد همه جا باشی و هیچ جا نباشی


دلت مرگ شیرین میخواد. 


غیر از اینه؟ 


 پروانه ی مسین

 آیینه وار! برپا نشسته بود در پهنه ی لجن!

 و هر دو روی آن خط بود

 خطی به سوی پوچ، خطی به مرز هیچ

 

از هم گریختیم

 بر خط سرنوشت

 خونابه ریختیم.


نصرت رحمانی. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Black Raven کتابخانه عمومی قدس علی ویسی مواد مخدر تنهایی یک تنها فروشگاه اینترنتی بوتیک می مارکت کد ۱۳۸۳۱۳ پسماندها و بازیافت کره بادام زمینی ارگانیک در اصفهان نکس رمان Michael