اونشب که جشن لوح سپید بود 

آنقدر رو پام وایساده بودم که مدام از درد بغضمو قورت می دادم 

دکتر . که مثلا خیلی کله گنده ست رفته بود رو منبر

گیر داده بود به شاملو 

چقدر می کوبید 

و همه م چون پروفسور فلانیه سکوت 

من که طرف حساب نبودم 

اما یکهو صداهای همه دکلمه هاش پیچید تو سرم

آه، زمین تنها مانده! زمین رها شده با تنهایی ِ خویش!
انسان زیر لب گفت: - تقدیر چنین بود. مگر آسمان قربانی یی می خواست.


صدای شاملو چیزی بود

و شعرهاش که این سال ها توی تمام بی راهی ها 

قرین با روحم بود


دردم رو فراموش کرده بودم و دلم می خواست

شب برسه 

بخزم زیر پتو و شاملو بخونه و بگه و روشن کنه شب تاریک رو


آقای شاملو

خوش به حال تو

به حال ٱیدا

به حال تمام کلمات 

که به رقص قلم با تو دل داده اند 


آقای شاملو 

نمی‌شود عاشق شما نبود  


حالا هم این چند روز

ساکت تر از قبل

گاها اشپزی

گاها کتاب


اما حوصله تلویزیون رو ندارم

6 ماه ندیدنش

حسابی بهم فهموند جز مزخرف ترین اختراعاته

بعد درست کردن پست ها و فرستادنشون به خانم رحمت و افسانه


سال های قبل تلفن هم زیاد نقش داشت

فهمیدم این هم اختراع مزخرف دیگری‌ست 


می شنوم 

و پلک های سنگین مرا به خواب می برد 


اگر به دیدارم آمدی ای مهربان

اینبار

پک کامل دکلمه های شاملو را بیاور

تا از دریچه آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم . 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کُو کُد کتاب ها و سخنان شنیدنی مسیحیت شناسی آگهی دیجیتالی دختری که ماه را نوشید سالم زيبا Artemis Baker ماکیان البرز یکی همیشه هست..